یکی از فانتزیام اینه که ...

پانته آ

دیروز مامانم میگفت  یکی از فامیلامون رو یه پیکانه زیر گرفته . بعد تمام فکر و ذکرش این بوده که روسری از سرش نیفته . اما به نظرتون فکر من چی بود . اون لحظه 

.

.

.

اینکه آیا ماشینه پورشه س ؟ آیا شیشش دودیه ؟ آیا مشکیه . بعد فانتزیم این بود شیشه ی ماشینه نقطه ای ترک بخوره و من چندا ملق بزنم و در حالی که نفسای آخرو میکشم به عشقم بگم دوسش دارم و اون بغض کنه . و بگه لطفا منو تنها نذار و منم نمیرمو در افق مهو شم 

.

.

.

یکی 

از فانتزیام اینه که یکی رو تو مدرسمون کتک بزنم بعد که خواستن منو ببرن دفتر و بگن چرا زدیش . بگم هر وقت سه تا شاهد عاقل و بالغ پیدا کردین . اون وقت اجازه دارین ازم شکایت کنین .ولی بدون مدرک این تهمت حساب میشه . و در حالی که تمام اولیا مدرسه مات و مبهوت نگام میکنن . برم و در افق مهو شم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد